explicar

توضیح دادن

→ Él dijo que él había visto una actriz de la tele.

او گفت که یک بازیگر تلویزیون را دیده بود.

→ Él dijo que la volvería a atender el día siguiente.

او گفت که روز بعد دوباره او را خواهد دید.

→ Él dijo que ella había estado allí el día anterior.

او گفت که او روز قبل آنجا بوده‌است.

→ Juan me preguntó cómo estaba mi hermana Cecilia.

خوآن از من پرسید که خواهرم سیسیلیا چطور است.

→ Juan dijo que le gustaba muchos ese trabajo.

خوآن گفت که خیلی آن کار را دوست دارد.

→ Juan dijo que estaba estupendamente.

خوآن گفت که عالی بود.

Juan me ha dicho que vayamos al cine un día de estos.

خوآن به من گفته که یکی از این روزها به سینما برویم.

فعل حال ساده التزامی

Juan me dijo que fuéramos al cine un día de estos.

خوآن به من گفت که یکی از این روزها به سینما برویم.

Yo le pregunté a Juan cómo estaba.

من از خوآن پرسیدم که چطور است.

→ Juan preguntó si íbamos un día al cine.

خوآن پرسید که یک روز به سینما برویم یا نه.

→ Él cuenta que piensa en ella desde ayer.

او گفت که از دیروز به او فکر می‌کند.

→ Él contó que ella había sido muy amable con él.

گفت که او با او بسیار مهربان بوده‌است.

Él afirmó que algún día sería actor de televisión.

او گفت که روزی بازیگر تلویزیون خواهد شد.

Ella dijo que le trajera la cuenta.

او گفت که صورت‌‌حساب را برایش ببرم.

«Tengo hambre». → Ella dijo que tenía hambre.

من گرسنه هستم. او گفت که من گرسنه هستم.

«¿Te dejó propina?» → Yo pregunté si ella le había dejado propina.

آیا به تو انعام داد؟ من پرسیدم که آیا او به او انعام داده بود یا نه.

«He pagado la cuenta». → Ella dijo que había pagado la cuenta.

من صورت‌حساب را پرداخت کرده‌ام. او گفت که صورت‌حساب را پرداخت کرده بود.

«La sopa estaba muy caliente». → Ella dijo que la sopa estaba muy caliente.

سوپ بسیار داغ بود. او گفت که سوپ بسیار داغ بود.

«Me gustaría ver una película». → Él dijo que le gustaría ver una película.

من دوست دارم فیلم ببینم. او گفت که دوست دارد یک فیلم ببیند.

«Con su suerte habría sido el último». → Ella dijo que con su suerte habría sido el último.

با شانسی که او داشت، آخر شده بود. او گفت که با شانسی که داشت، آخر شده بود.

«Has trabajado como si fueras el jefe». → Ella dijo que había trabajado como si fuera el jefe.

جوری کار کرده‌ای که انگار رئیس هستی. او گفت که جوری کار کرده‌ام که انگار رئیس بودم.

«Quizá haya olvidado el monedero en el restaurante». → Ella pensó que quizá hubiera/hubiese olvidado el monedero en el restaurante.

شاید کیف پولت را در رستوران جا گذاشته باشی. او با خودش فکر کرد که شاید کیف پولش را در رستوران جا گذاشته باشد.