فصل 4 - رم، عشق من

فصل 4 - رم، عشق من

Kapitel 4 - Roma amore mio

Kapitel 4 - Roma amore mio

فصل 4 - رم، عشق من

Es ist Anfang August und sehr heiß.

Keine Wolken am Himmel, nur die Sonne.

Den ganzen Tag.

اوایل آگوست و بسیار داغ است.

ابری در آسمان نیست، تنها خورشید [وجود دارد].

تمام طول روز.

Pias Vater macht schlapp

und hat echt schlechte Laune.

پدر "پیا" خیلی خسته است

و واقعا حال بدی دارد.

Pias Vater : Wer hatte denn diese Idee? Alle Leute aus Rom sind am Meer, und wir sind in der Stadt. Total verrückt!

این فکر چه کسی بود؟ همه اهالی رم کنار دریا هستند و ما اینجا در شهریم. کاملا احمقانه!

Doch Pias Mutter findet:

ولی مادر پیا عقیده دارد:

Pias Mutter : Ach, sooooo schlecht ist es nicht. Und sieh mal, Pia freut sich so. Ihr macht es doch total Spaß!

آخ، آآآآآآنقدرها هم بد نیست و نگاه کن، پیا خوشحال است. واقعا به او خوش می‌گذرد!

Pias Vater : Aber mir nicht und dir doch auch nicht! Ich mache das nicht mehr mit. Morgen fahre ich nach Ostia ans Meer. Das ist sicher! Ihr könnt weiter durch die Stadt latschen . Ich nicht mehr, nein, Schluss, basta!

ولی به من و تو نه! من دیگر با شما ادامه نمی‌دهم. فردا به "استیا" کنار دریا می‌روم. این مطمئن است! شما می‌توانید به چرخیدن در شهر ادامه دهید. من نه دیگر، نه، تمام، کافیه!

Pias Mutter : Ja, mach das. Und wir gehen schön shoppen!

بله، انجامش بده و ما هم به خرید می‌رویم!

Pia : Ist es nicht total schön hier? Das ist alles 2000 Jahre alt.

آیا اینجا واقعا زیبا نیست؟ همه‌چیز 2000 سال سن دارد.

Pia ist begeistert.

پیا، هیجان‌زده است.

Pias Vater : Ich fühle mich auch fast so alt! Es ist so wahnsinnig heiß! Morgen fahren wir ans Meer.

من هم دقیقا همانقدر احساس پیری می‌کنم! اینجا وحشتناک داغ است! ما فردا به دریا می‌رویم.

Pia : Aber warum? Ich möchte Rom sehen, das Meer sieht doch immer gleich aus. Überall ist nur Sand! Aber Rom ist der Hammer!

ولی چرا؟ من می‌خواهم رم را ببینم، دریا که همیشه یک‌جور به نظر می‌رسد. همه‌جا فقط ماسه! ولی رم عالی است!

Pias Mutter : Naja, wir müssen ja nicht den ganzen Tag zusammen sein. Papa kann morgen ans Meer fahren und ich bleibe mit dir in der Stadt.

خیلی خب، ما که نباید تمام روز را باهم باشیم. بابا می‌تواند فردا به دریا برود و من اینجا با شما در شهر می‌مانم.

Pia ist froh, die Idee von ihrer Mutter gefällt ihr.

پیا خوشحال است، او ایده مادرش را دوست داشت.

„Und jetzt essen wir ein Eis und Papa darf bezahlen.

Dann geht es ihm auch gleich wieder besser."

«و ما الان یک بستنی می‌خوریم و بابا باید بپردازد.

بعد حال او بلافاصله دوباره خوب می‌شود.»

„Ja, das machen wir!"

«بله، انجامش می‌دهیم!»

Pias Papa ist einverstanden.

پدر پیا موافق است.

Auf dem Weg zurück ins Hotel kauft Pia Postkarten.

Im Zimmer schreibt sie an ihre Freunde Nadja, Paul und Kolja.

در راه برگشت به خانه، پیا کارت‌پستال‌هایی می‌خرد.

او در اتاق برای دوستانش نادیا، پاول و کولیا می‌نویسد.

بخش قبل
فصل 4 - رم، عشق من
بخش بعد
نرم افزار زبان بیاموز

مکالمه، داستان، واژه آموزی و گرامر در زبان بیاموز

هرچیزی که برای یادگیری آلمانی لازم داری در نرم افزار بیاموز پیدا میکنی!
  • جعبه لایتنر، انواع فلشکارت و آزمون
  • مکالمه، داستان و آموزش شنیداری
  • گرامر و لغت دانی
  • دیکشنری رایگان آفلاین
همین الان دانلود کن  
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان