History
قبل از ورود اروپاییها به سرزمین کانادا، مردمانی بومی (aboriginal people) ساکن آن سرزمین بودند که از آسیا وارد این سرزمین شده بودند. در شمال این سرزمین که منطقهای سرد و قطبی بود، بومیان با شکار فک، وال و... زندگی میکردند. در خلیج غربی شکار گوزن، خرس و اسب آبی رواج داشت. ماهیگیری نیز از امور رایج زندگی آنها بود. در دشتهای مرکزی نیز بومیان به شکار بوفالو میپرداختند. مردم شرق آن سرزمین نیز به کشاورزی مشغول بودند. بسیاری از بومیان به خاطر بیماریهایی که اروپاییها با خود آوردند از بین رفتند. باقیمانده مردم بومی طی 200 سال با اروپاییها روابط نظامی، اقتصادی و مذهبی برقرار کردند که این موضوع شروع تاسیس کشوری به نام کانادا شد.
اولین اروپاییهایی که به این سرزمین پا گذاشتند وایکینگها بودند. اما وایکینگها به دلیل جنگ و کشمکش با بومیان آنجا، در آن سرزمین نماندند. بعد از رفتن وایکینگها، تا قرن پانزدهم این سرزمین فراموش شده باقی ماند. تا اینکه در سال 1497 پادشاه انگلستان، هنری هفتم، دریانوردی ایتالیایی به نام جان کابوت (Jean Cabot) را از اقیانوس آرام به نیوفاندلند (سرزمین جدیدNewfoundland ) میفرستد.
بعد از آن در سال 1534 تا 1536 دریانوردی فرانسوی به نام ژاک کارتیه (Jacques Cartier) طی سفرهای دریایی به کانادا آمد. او در یکی از سفرهایش از زبان بومیان آنجا شنید که میگویند «Kanata» که به معنای روستا بود. بعدها همین اسم به کانادا تغییر پیدا کرد و در نقشهها ظاهر شد.
تا اوایل قرن هفدهم هیچ مستعمره دائمی در کانادا شکل نگرفته بود. تا اینکه در سال 1603 دریانوردی فرانسوی به نام ساموئل دو شامپلن (Samuel de Champlain) به سمت رودخانه سنت لاورنس کشتیرانی کرد. او در سال 1604 پورت رویال را در منطقه آکادیا (نووا اسکوشیای امروزی) تاسیس کرد و در سال 1608 شهر کبک را بنا نهاد. در سال 1642، فرانسه شهر مونترال را تاسیس کرد. این مستعمره جدید در کانادا فرانسه نو (New France) نامیده میشد.
در سال 1610 دریانوردی انگلیسی به نام هنری هادسون شهر هادسون بی (Hudson Bay) را تاسیس کرد و بعد از او توماس جیمز شهر جیمز بی (James Bay) را بنا نهاد. در سال 1629 انگلیسیها توانستند کِبِک را اشغال کنند. درگیری زیادی بین فرانسویها و انگلیسیها بر سر حق امتیاز خز و پوست حیوانات در میگیرد.
نتیجه این درگیریها به ضرر فرانسه تمام میشود و در سال 1713، انگلیسیها کنترل نیوفاندلند و هادسون بی را کاملا برعهده میگیرند. فرانسویها مجبور میشوند نووا اسکوشیا را به انگلستان واگذار کند. جنگ و درگیری بین این دو استعمارگر همچنان ادامه مییابد. طی جنگهای هفت ساله (1756-1763) فرانسه و انگلیس بر سر سلطه بر کانادا با هم جنگیدند. در سال 1763 فرانسویها محبور میشوند طی عهدنامه پاریس، تمام مستعمرات خود را به انگلستان واگذار کنند.
انگلیسیها شهر کِبِک را به فرانسویهایی که در کانادا باقی مانده بودند دادند و به آنها اجازه دادند به دین خود (کاتولیک) باقی بمانند. شهروندان آن شهر همچنین اجازه داشتند علاوه بر تبعیت از قانون جنایی انگلستان، مطیع قانون شهروندی فرانسه نیز باشند. در سال 1775 کانادا حدود 90.000 جمعیت داشت و در حال رونق و شکوفایی بود.
با شروع انقلاب آمریکا در سال 1775، آمریکاییها از فرانسویهای ساکن کانادا درخواست کمک کردند اما با جواب منفی مواجه شدند. ارتش آمریکا در آن سال وارد کانادا میشود و شهر مونترال را اشغال میکند. آمریکاییها در تلاش برای اشغال کِبِک شکست میخورند و در سال 1776 عقب نشینی میکنند.
بعد از انقلاب آمریکا، آن دسته از آمریکاییهایی که به انگلستان وفادار مانده بودند، که تعدادشان به 40.000 نفر میرسید، به سرزمین کانادا مهاجرت میکنند.
در سالهای بعد، اکتشافات به این سرزمین دوباره رونق میگیرد. جورج ونکوور در سال 1791 شهر ونکوور (Vancouver) را تاسیس میکند. الکساندر مکنزی، رودخانه مکنزی (McKenzie) را به نام خود ثبت میکند و شهرهای دیگر به همین ترتیب بنا و ثبت میشوند.
در قرن نوزدهم میلادی، با مهاجرت زیاد انگلیسیها به این سرزمین جمعیت به شدت رشد میکند و بندرگاهها و کانالهای آبی بسیاری برای تسهیل تجارت ساخته میشوند. در اوایل قرن نوزدهم بسیاری از کاناداییها نارضایتی خود را از دولت اعلام میکنند و درخواست داشتن دولتی دموکراتیکتر را مطرح میکنند. در بخشهای شمال و جنوبی کانادا شورشها و اعتراضات زیادی شکل میگیرد ولی این شورشها سرکوب میشوند و رهبران شورشها کشته میشوند.
در سال 1867 سه مستعمره بزرگ بریتانیا به نامهای کانادا، نووا اسکوشیا و نیوبرنزویک (New Brunswick) به هم میپیوندند و سرزمین کانادا (Canada Dominion) را شکل میدهند و دارای دولت دموکراتیک میشوند. بعدها استانهای دیگر نیز به این کنفدراسیون میپیوندند. در آن زمان کانادا دارای دولت مرکزی قدرتمند میشود که در اوتاوا (Ottawa) پایتخت جدید مستقر بود. اولین نخست وزیر کانادا سر جان مک دونالد نام داشت. استان بریتیش کلمبیا نیز در سال 1871 جزو کنفدراسیون میشود و بعد در سال 1905 آلبرتا و ساسکاچوان نیز به این کنفدراسیون میپیوندند.
طی جنگ جهانی اول کانادا به حمایت از انگلستان وارد جنگ میشود، زیرا امور خارجی کانادا توسط پارلمان انگلستان اداره میشد. اگرچه دولت کانادا این قدرت را داشت که میزان درگیر شدن خود در این جنگ را تعیین کند. طی این جنگ بیش از 60.000 کانادایی جان خود را از دست میدهند. از دیگر عواقب این جنگ، ایجاد شکاف بین انگلیسیها و فرانسویها بود، چون انگلیسیزبانها خواستار حمایت از انگلستان در جنگ بودند اما فرانسویها تمایل نداشتند در جنگ شرکت کنند. بعد از جنگ جهانی، در انتخابات سال 1916، در همه شهرهای کانادا به غیر از کبک به زنان کانادایی حق رای داده میشود. کبک در سال 1940 حق رای زنان را تصویب میکند.
بعد از جنگ جهانی اول، کانادا نیز مانند بسیاری از کشورها درگیر رکود اقتصادی بسیار بدی شد. نرخ تورم و بیکاری به شدت بالا رفت. این رکود با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1939 به پایان رسید.
قبل از شروع جنگ جهانی دوم، طی بیانیه بالفور (Balfour Declaration) در سال 1926، کانادا یکی از کشورهای همسود (مشترک المنافع) انگلستان میشود. این موضوع قدم بزرگی در استقلال این کشور از سلطه کامل انگلستان بود. درگیری کانادا در جنگ جهانی دوم از آن جا شروع میشود که در دهم سپتامبر 1939، ارتش کانادا علیه آلمان نازی اعلام جنگ میکند. این اعلام جنگ به وجهه سیاسی کانادا کمک زیادی کرد. بعد از جنگ، کانادا دارای چهارمین نیروی هوایی و پنجمین نیروی دریایی جهان شد. در سال 1949 نیوفاندلند بخشی از کانادا میشود.
در سال 1967 جمعیت زیادی از مردمی که کشورهایشان در جنگ نابود شده بود به کانادا مهاجرت میکنند که این امر موجب تغییر در بافت جمعیتی این کشور میشود. همچنین در طی جنگ ویتنام، آمریکاییهای بسیاری در بخشهای مختلف کانادا ساکن میشوند. در همین دوران، انقلاب آرام کِبِک (Quiet Revelation) شروع میشود و کبکیها خواستار تغییرات و اعتراض برای به دست آوردن حقوق خود میشوند.
در سال 1981، دولتهای فدرال و ایالتی خواهان جدا شدن قانون اساسی و ایجاد تغییراتی در آن شدند. دولت کِبِک با این تغییر مخالف بود، با وجود این با اجازه ملکه الیزابت دوم مجوزی برای جداسازی قانون اساسی از بریتانیا صادر میشود.
امروزه کانادا دارای حکومت فدرالی دموکراتیک است و ملکه به عنوان رئیس کشور (head of states) در تصمیم گیریهای کلان این کشور، به خصوص در رابطه با سیاست های خارجی و دفاعی نقش مهمی برعهده دارد. نخست وزیر کانادا، جاستین ترودو (Justin Trudeau) بیشترین اختیارات سیاسی و اقتصادی را داراست. او همچنین رهبر حزب لیبرال است و اکثریت اعضای کابینهاش عضو این حزب هستند. از سیاستهای اصلی و تقریبا همیشگی این کشور مهاجرپذیری بوده است. دلایل این موضوع میتواند وسعت زیاد کشور و جمعیت پایین آن باشد. کانادا به جمعيت بيشتری احتياج دارد تا پول بيشتری وارد کشور شود و مالیات بیشتری در کانادا پرداخت شود که به سهم خود درآمد سرانه كشور را بالاتر خواهد برد و به رشد اقتصادی کانادا کمک خواهد کرد.